یه روزی......
یه روزی میشه زنگ میزنن بهت ... داد میزنی میگی : خفه شین ... دروووووغ نگین !!! میای میبینی شلوغه ... همه مشکی پوشیدن ... دارن گریه میکنن ... چی شده ؟؟؟ میگن : رفیقت مرده ... دارن غسلش میدن !!! باورت نشد نه ؟؟؟ زوده برای باور کردن ... همه بلند شدن ... انگاری دارن میارنش ... همه داد میزنن ... باورت نشده ... میگی : نه !!! این اون رفیق من نیست !!! تابوتو دارن میبرن راه میافتی دنبالش ... گیجی ... نمیفهمی چه خبره !!! دارن میزارنم توی قبر ... بازم نمیخوای باور کنی ... باورت میشه دارن رو اون رفیقی که میگفتی چاکرتم خاک میریزن ؟؟؟ داغ میشی ... پاهات یاریت نمیکنن ... داد میزنی : چیکار میکنین نامردا !!! دارم اشکاتو میبینم ... نباشم که گریه کنی ... داری دیوونه میشی ... میگی : از تاریکی میترسه رفیقم ... از تنهایی میترسه !!! اما دیگه فایده ای نداره ... شب میشه ... تو باغ زل زدی به دیوار ... صدا خنده هام ، گریه هام میپیچه تو گوشت ... یاد اون روزی که باهم میشستیم افتادی ... یاد مسخره بازیام...روزای بعدش ... چی ؟؟؟ زنگ میزنی ک بریم بیرون ؟؟؟ نه دیگه الان دیر شده !!! ب سلامتی اون روز... -------------- به سلامتی تنها رفیقم... نه به سلامتی رفیقایی که هر چی اس و تک میدی جوابتو نمیدن.... تو خوشی هستن... تو بدبختی نیستن..